جستاري کوتاه درباره رابطه علم و دين(1)
جستاري کوتاه درباره رابطه علم و دين(1)
درآمد
و خلاصه اين که بايد گفت که امروزه نسبت علم و دين يکي از مسائل مهم فلسفه دين است که به نوعي به يک مسأله کلامي نيز تبديل شده است يعني در صورت شبهه تعارض علم و دين اين موضوع کلامي نيز مي باشد. مقاله حاضر به بررسي اين رابطه پرداخته است .
پيشينه رابطه علم و دين
پيشگامان تفسير فلسفي از دين «کندي».(م258ه-ق)،«فارابي».(م329ه-ق)و«ابن سينا».(م428ه-ق)بودند که بيشتر فلسفه ارسطويي را مبناي کار خود قرار دادند. البته تا حد زيادي آن را تکميل و مباحث جديدي نيز برآن افزودند، تا اين که در مسير تکامل فلسفه اسلامي، ملاصدرا(م1050)مبناي جديدي را پايه گذاري کرد و تحول اساسي در اين خصوص به وجود آورد .
خلفاي علباسي به ويژه از دوره مأمون به بعد که خود معتزلي مذهب يعني عقل گرا بود، دارالترجمه ها و بيت الحکمه هاي متعدد ايجاد نمودند اين خلفا گاه براي تشويق عالمان عقل گراي ديني هم وزن ترجمه کتاب آنان طلا هديه مي دادند که علاوه بر تشديد روحيه عقل گرايي و علم دوستي، انگيزه سياسي هم به دنبال آن وجود داشت که آن منزوي کردن خط فرهنگي اهل بيت بود، البته تفسير علمي در عصر نهضت ترجمه به صورت محدود انجام مي گرفت .
البته در ميان عالمان و انديشمندان شيعي، فلسفه جاي خود را بيش از عالمان ديني اهل سنت باز نمود، علت آن زياده روي عقل گرايي معتزليان بود که باعث عکس العمل اشاعره و اهل حديث شد تا جايي که غزالي کتابي در رد فسلفه و تکفير فلاسفه تأليف نمود .
در ادامه کشاکش، ميان فلسفه و دين موضوع به تعارض ميان عقل و دين تبديل شد اگر چه گروهي از جمله اصوليون شيعه و معتزله ، عقل را علاوه بر منبع بلکه روش شناخت مي دانستند، ولي گروهي از جمله اخباريون شيعه و اشاعره و اهل حديث نقش عقل را نقط روشي مي دانستند. ناگفته نماند سابقه اين موضوع در ميان مسيحيان در دوران قرون وسطي نيز وجود داشت و آن اين که تفسير از اناجيل برمبناي فلسفه ارسطويي و فلسفه افلاطوني صورت مي گرفت. از قرن هفدهم يعني پس از رنسانس در غرب رابطه علوم طبيعي با دين مطرح شده که عمدتا علوم تجربي مورد نظر بود ولي در ميان مسلمانان به دليل عدم وجود زمينه اجتماعي آن کمتر مطرح شده است بلکه يکي از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز علمي آن مي دانند و پيشرفت فوق العاده علوم در دوران تمدن طلايي اسلام نتيجه اهميت و ارزش علم و دعوت به مطالعه آفرينش و تشويق دانشمندان در متون ديني اسلام و نهادهاي اجتماعي مسلمان بوده است
اولين مقابله ميان کليساي کاتوليک و نظريات علمي در آغاز قرن هفدهم در محکوميت کپرنيک(درنظريه گردش زمين به دور خورشيد)توسط کليسا بود 3که متأسفانه در ادامه اين تقابل با شکست نظريه کليسا و اثبات عالمانه حرکت زمين به دور خورشيد براي دين در غرب فاجعه آفريد ولي پس از آن و به خصوص در دوره معاصر در علم کلام مسيحيت طي دو سده اخير بحث رابطه علم و دين جدي تر مطرح شد که ترجمه اين کتاب ها و نيز بحث فلسفه و دين موضوع را ابتدا در حد فلسفه دين و سپس وارد علم کلام نمود و به اين طريق مبحث رابطه علم و دين نيز به ميان مسلمانان راه يافت. مسلمانان سنتي و تحجرگرا ابتدا به مقابله با علوم جديد غربي برخاستند ولي عالمان اصلاح گرا و احيا گران ديني به دفاع از گزاره هاي ديني در برابر علم پرداختند و در مرحله بعد روشنفکران ديني تحت تاثير فضاي علم زدگي جهاني به آشتي با علم روي آوردند و سعي در انطباق گزاره هاي ديني با قوانين علمي نمودند .
اينک دوراني رسيده است که بايستي با بازخواني مجدد آن خط سير، جامعه ديني ما به دور از افراط و تفريط، در مقابله با علم و يا قبول توجيه علمي گزاره هاي علمي دين به خصوص نسل جوان نيازمند به گزينشي مبتني براصول و ارزش هاي ديني و عقلانيت پويا مي باشد .
بطور خلاصه مراحل تاريخي رابطه علم و دين در اسلام عبارت است از :
1ـ دوران دفاع از دين در برابر يافته هاي علم جديد که با دين رايج متعارض شده و گاه با ظواهر کتاب و عقايد سنتي ناسازگار بوده است که از سيد جمال به بعد آغاز و اوج آن دوران استاد مطهري است .
2ـ دوران اشتي بين علم و دين که بسياري کوشش در توجيه علمي دين مي نمودند قهرمان اين دوره در ايران بيشتر مرحوم مهندس بازرگان است .
3ـ دوران واقع نگري برخورد علم و دين که اکنون در آن هستيم
تعريف علم و دين
معناي علم
اما علم به معناي خاص آن مجموعه اي از گزاره ها و مفاهيم آگاهي هايي است که داراي ويژگي هاي :
الف-حصولي بودن، ب-نظام مند، قانون مند و قاعده مند بودن
ج-مدلل بودن و سرانجام اين که ،د-تجربي بودن باشد
اين نوع علم معادل واژه Scienceاست که به علوم زير تقسيم مي شود :
1ـ علوم طبيعي :اين علوم پديده هاي طبيعي غير انساني را بررسي مي کند و دو شاخه علوم طبيعي محض و علوم طبيعي کاربردي را در برمي گيرد .
2ـ علوم انساني :اين علوم پديده هاي انساني را بررسي مي نمايند مانند روان شناسي، جامعه شناسي، مديريت و...
مي توان گفت : مشاهده هاي علمي نخست جزيي و دقيق است و بيش تر به يک جنبه پديده مي پردازد و نه به همه ابعاد آن، دوم اين که تکرار پذير است، سوم اين که تکامل پذير است، چهارم اين که قابليت انتقال به غير را دارد، پنجم اين که پيش بيني کننده اند و سرانجام اين که تحت تأثير جهان بيني انسان مي باشد. اگر چه در دوران معاصر بعضي معتقدند نظريات علمي اثبات پذيري و ابطال پذيري دارند ولي اثبات و ابطال آن ها نسبي است . يک ديدگاه بران است که مثلا نظريه نيوتن و فيزيک نيوتن تا اواخر قرن 19دوام آورد و اکنون نظريه نسبيت و نظريه کوانتوم حاکم است. پوپر که از بنيان گذاران ابطال پذيري است براين باور است که آزمون هاي موافق نظريه هر چند تعدادشان زياد باشد هيچ گاه نظريه را اثبات نمي کند زيرا فقط در موارد آزمون شده صحت دارد ولي ممکن است هزاران و ميليون ها مورد ديگري که هنوز نيامده و در دسترس نيست آزمون نشده است ولي با يک مورد نقض، نظريه، ابطال پذير مي شود. اگر يک آزمون و مشاهده مخالف محتوي نظريه بيرون آمد آن نظريه باطل و ضريب حقيقت نمايي آن صفر مي گردد.4
اين مطلق نگري در علم امروزه جايي در ميان دانشمندان علوم تجربي هم ندارد و به طور کلي نظريات علمي ابطال و يارد نمي شوند و تنها با پيش آمدن نظريات جديد ديگر حوزه و قلمرو کاربردش تغيير مي نمايد.5مثلا نظريه نسبيت، نظريه نيوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را محدود کرد البته ممکن است گاه نظريه اي علمي در برابر نظريه جديد به کلي ابطال شده باشد .
در علم، قوانين ، پيش بيني رفتار پديده ها را ميسر مي سازد البته لازم به توضيح است بين نظريه ها و قوانين رابطه اي وجود دارد و قوانين برخاسته از نظريه مي باشند «نظريه ها همان طرح و تعبيه هاي مفهومي تعميم يافته و تلفيق يافته اي هستند که قوانين را مي توان از آن ها بيرون کشيد. نظريه ها در قياس با قوانين دورتر از مشاهده مستقيم و شامل ترند و رشته بزرگ تري از پديده ها را با کليت بيشتر به هم ربط مي دهند 6»:روش علمي روش تجربي(مشاهده و ازمون)ضابطه مند است .7
معناي دين
الف:دين به معناي خاص، متني است الهي که حقيقت و واقعيت عيني است و مجموعه اي از عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي که براي اداره امور فردي و جامعه انساني است را شامل مي شود.8دين به اين معني معادل سنت و آنچه وحياني است و از طريق پيامبران رسيده است، مي باشد.
ب:دين به معناي عام، تفسيري از آفرينش به منظور گرايش و کرنش در برابر مبدأ آن که حالت رواني است که به تدين9تعبير مي شود و رعايت همه مؤلفه ها ي آن را در بر مي گيرد .
در مجموع مؤلفه هاي دين عبارت است از الف-اعتقاد به موجودات ماوراي طبيعي، ب-تمايز امر قدسي از امر دنيوي،ج-شعاير و احکام،د-مجموعه قواعد اخلاقي، ه-احساسات خاص ديني که در حضور مقدسات ديني پديد مي آيند،و -عبادت، ز-ديدگاه کلي درباره جهان(جهان بيني)،ح-برنامه زندگي برپايه جهان بيني(ايدئولوژي)،ط-گروه اجتماعي متحد به ياري عوامل فوق(امت ).10
در معناي دوم دين به عنوان يک واقعيت مستقل مورد مطالعه روانشناسي، جامعه شناسي، و تاريخ و ..قرار مي گيرد .
به عبارت ديگر مي توان گفت دين در يک سطح نصوصي و حياني است که غير قابل چون و چرا است . اما در سطح ديگر ديدگاه هاي دين شناسان از اين نصوص و قرائت هاي آن ها از متون ديني است که قابل نقد مي باشد و در سطح ديگر آنچه در ميان عامه مردم رواج دارد و ممکن است با خرافات آميخته باشد. و بررسي واقعيت دين در حيات بشر که هم پديده اي روانشناسي هم جامعه شناسي و هم تاريخي مي باشد .
منظور از دين سطح يک و سطح دو مي باشد که در اين مقاله به ويژه اسلام مورد نظر است .
مراحل تحولات علوم تجربي
مرحله اول:علوم تجربي عمدتا و دقيقا ما بازاء وقايع خارجي را به صورت ساده توضيح مي داده است يعني ابتدا مشاهدات تجربي را ثبت کرده و سپس آن ها را با هم مقايسه نموده و در پايان، تعميم از موارد جزئي به حکم کلي و قانون بوده است و تقريبا علم با اصالت تجربه مساوي فرض مي شده است. اين شيوه نه تنها در آثار دانشمندان مسلمان در دوره تمدن اسلامي مشاهده مي شود بلکه حتي در ايران باستان و يونان باستان همچون ارشميدس نيز ديده مي شود.11
البته بايد تعداد مشاهدات اوليه زياد باشد، مشاهدات در شرايط گوناگون باشد و هيچ يک از موارد مشاهده شده نبايد با قانون استنتاج شده مغاير باشد. اين شيوه را شيوه «استقرايي». نيز ناميده اند که به طور مثال از مشاهده جوشيدن آب در موارد گوناگون به قانون آب درصد درجه مي جوشد رسيده اند .
نظر آن ها را مي توان چنين خلاصه کرد«اگر تعداد زيادي »الف«تحت شرايط بسيار متنوعي مشاهده شوند و اگر بدون استثناء تمام «الف»هاي مشاهده شده خاصه «ب»را داشته باشد آنگاه مي توان گفت که تمام «الف»ها خاصه«ب»را دارا مي باشند.12
مرحله دوم:علوم جديد در دوران تمدن اسلامي در آثار برخي از دانشمندان مسلمان چون ابوريحان بيروني و خوارزمي و...مشاهده مي شود ولي نقطه کاملا متمايز آن از دو شخصيت برجسته علمي چون گاليله و نيوتن آغاز شد13به طوري که آن ها را الگوي کار علم جديد در شيوه عمل و ويژگي هاي روش شناختي روحيه علمي معرفي کرده اند. اين شيوه ترکيبي از معادلات رياضي و مشاهده تجربي مي باشد که به طور صريح شيوه روشمندانه اي پيدا نمود. در اين شيوه قوانين طبيعت به زبان رياضي بيان مي شد .
در اين شيوه نقش تخيل خلاق به ويژه از طريق معادلات رياضي توجيه مي شود و حتي انديشه هايي به طور شهودي به ذهن دانشمندان خطور کرده است.14
بنيان گذاران علم جديد متدين و معتقد به خداوند بودند. فيزيکداناني چون کپلر گاليله ، بويل و نيوتن با ارجاع به نظم طبيعت نه تنها وجود خداوند را اثبات بلکه اساسا فيزيک را راهي براي مطالعه آثار خداوند مي دانستند. بنابراين اگر نيوتن را در قرن هفدهم مظهر و نماينده عقلانيت و انقلاب علمي بدانيم پس نمي توان گفت که انقلاب علمي به جدايي علم و دين و تعارض ان دو حکم کرده است و نتيجه آن ماترياليسم علمي بوده است .
انقلاب علمي در قرن هفدهم عبارت بود از طرد فلسفه ارسطو و جايگزيني روشهاي تجربي به جاي روش قياسي، و برداشتن پايه هاي فلسفي غير لازم از ساختما ن علوم طبيعي بوده نيوتن با آن که مي کوشد تا علم را از مابعدالطبيعه جدا کند و فلسفه را به عنوان مبنايي براي علم طرد کند و همه فرضيه هاي آزمون ناپذير در ساختمان علم را کنار گذارد در عين حال خود به نظامي مابعدالطبيعه قايل مي شود .
ويژگي هاي علم در اين دوره :
2.پرهيز از مداخله فرضهاي فلسفي در تجزيه و تحليل حوادث و بنا نهادن علم برپايه آن فرضها
3.اعتقاد به اينکه مفاهيمي که از طريق تجربه و آزمايش کسب مي شوند يعني مفاهيم علمي باز نمود حقيقي جهان عيني هستند.
4.بيان قوانين علمي به زبان رياضي
حاصل کار گاليله و نيوتن اگر چه قائل بودند اين قوانين نشان دهنده وجود خداست اين بود که جهان، ماشيني پيچيده است که از قوانين ثابت پيروي مي کند. چنين نگاهي به جهان زمينه را براي ظهور فلسفه هاي جبرانگار و قائل به اصالت ماده در قرن بعد را فراهم خواهد ساخت .
خداوند در جهان مانند ساعت ساز است معرفت شناسي مبتني برروش جديد تجربي شکل گرفت و معرفت شناسي و حياني مورد نقد قرار گرفت .
غرور علم در اين دوره موجب پيدايش ماترياليسم علمي شد که بر دو اصل متکي بود. يکي، روش تجربي را تنها روش معتبر براي شناخت واقعيت مي دانست دومي، جهان خارج، غير از جهان هفت عنصري يعني ماده و انرژي و اشکال ديگر ان، چيز ديگري نيست .
اين دو ادعا با ماهيت علم ناسازگار بود، زيرا روش علمي ترکيب از معادلات رياضي و مشاهده تجربي بود و در اين روش همان اندازه که تجربه اهميت دارد، مدل رياضي نيز اهميت دارد به همين دليل نقش خلاقيت ذهن و شهود مهم مي شود، يعني مفاهيم تجربي به اندازه مفاهيم نظري نقش دارد نه بيشتر، و ادعاي دوم مادي بودن جهان با روش تجربي قابل اثبات يا ابطال نبود .
و کوشش عده اي که جهان بيني علمي همه مشکلات را حل کند نيز با چالش هاي جدي مواجهه بود زيرا علم درباره علت آغاز و چگونگي پايان جهان پاسخي تجربي ندارد. در مورد اين که فراتر از عالم ماده و انرژي چيست پاسخي ندارد و به قول برترند راسل علم در پاسخ همه اين سؤالات به نمي دانم مي رسد.15
مهمترين عامل آشتي علم و دين در طول قرن هفدهم برهان نظم بود که نظم به عنوان پل به حساب مي آمد و در حقيقت منبعي براي ترويج علم تلقي مي شد دانشمندان همواره با برهان نظم سعي مي کردند خود را از اتهام الحاد و ماديگرايي تبرئه کنند. از سوي ديگر برهان نظم به متکلمان اين اجازه را مي داد تا در برابر نوعي الحاد از دين دفاع کنند تا جايي که دين طبيعي در برابر دين وحياني شکل گرفت
«منورالفکران نسل اول هم دين طبيعي را قبول داشتند هم دين الهي را منورالفکر هاي نسل بعدي از دين طبيعي جانبداري و دين را تخطئه مي کردند با ظهور نسل سوم زمزمه شکاکانه طرد و تخطئه انواع صور دين برخاسته بود»16
به هر حال برداشت مکانيکي و ماشين وار از جهان منجر به اين نتيجه شد که خدايي مهندس گونه وجود دارد که ماشين جهان را به راه انداخته و آن را به حال خود رها کرده است . طبيعي است چنين خدائي هيچ ارتباطي با زندگي روزمره بشر ندارد. در ادامه نگاه تجربه حسي و عقل ابزاري بشر ، جهان جز ماده چيزي ديگري نيست و بر جهان نوعي دترمينيسم (جبر)حکومت مي کند .
بعدها هيوم براساس معرفت شناسي تجربي خود مساله مابعد الطبيعه علت را که به مثابه پايه و اساس هر معرفتي تلقي مي شد انکار کرد و عليت را به تداعي معاني و وقوع مکرر پديده هايي پس از پديده ديگر تفسير کرد .
او همچنين براساس مباني معرفت شناختي خودبراهين اثبات وجود خدا به ويژه برهان نظم را مورد حمله قرار داد که وجود خداوند را نه منطقا اثبات مي شود کرد نه انکار و با فقدان شواهد و دلايل قابل اتکا بهترين کار خودداري از قضاوت در اين گونه مسائل ابدي است.17
شايد بتوان گفت ضربه نهايي را کانت وارد نمود که اساسا خدا و دين در حيطه عقل عملي است نه عقل نظري .
سرانجام با ظهور آکوست کنت، پوزيتيويسم مطرح و در تکميل آن پوزيتيويسم منطقي فلسفه حاکم در قرن نوزده بود .
مرحله سوم :علوم تجربي به ويژه فيزيک از اواخر قرن نوزده وارد مرحله اي تازه شد که با فيزيک کلاسيک نيوتني قابل توجيه نبود و اوايل قرن بيستم با مکانيک کوانتيک که دنياي ميکروفيزيکي را بررسي مي کرد، فقط پديده هاي ميکروفيزيکي با ساختار موج گونه به وسيله معادلات ديفرانسيل قابل توصيف مي باشد. البته مقدمه آن پيدايش نظريه الکتروني و سپس نظريه نسبيت که نظريه کوانتوم آنرا کامل کرد.18
پديده هاي کوانتومي برحسب واقعيات زماني -مکاني قابل تصور نيست؛بلکه فقط توسط معادلات رياضي مي توان تجربه را توصيف کرد.19
مي توان گفت به نوعي امور نامرئي به حوزه علم مرتبط شد.20اگر انعکاس نور ما بازاء دارد ولي اتم، ميدان، انرژي ، اينها نظامي متشکل از تئوري ها و فرضيه هاست در اين صورت مفهوم خدا که مستقيما مشاهده پذير نيست اشکال درستي نخواهد بود .
در آغاز پيدايش علوم جديد در غرب تا اوايل قرن بيستم زبان علم را زبان حکايت و توصيف واقعيتهاي جهان عيني است و مفاهيم علمي المثناي دقيق و کامل طبيعت است ولي امروز اين نگرش اصالت واقع خام نام گرفته است .21
اين نگرش تا دوران مکانيک نيوتوني بود ولي با پيداي شمکانيک کوانتيک اين تفکر دگرگون شد زيرا در زبان علم از کنايه، تمثيل و مدلسازي بهره برده شده است. در حوزه فيزيک اتمي رابطه نماد انديشي علمي Scientific Symbolismبا واقعيتي که مطرح مي شود فوق العاده غير مستقيم است22مانند موج نوري شبيه موج درياست ذره شبيه تکه کوچکي از يک ماده جامد است .
مدلسازي در زبان علم بيشتر مدلهاي رياضي است.(منظور از مدل در علم عبارت است از برقراري يک تمثيل سنجيده بين يک پديده که قوانين آن معلوم است و پديده ديگري که در دست تحقيق است)23
در اينجا فيزيک دانان به دو گروه مهم تقسيم شدند و بلکه سه گروه گرديدند. گروهي اين نقطه را انتهاي فيزيک دانسته به ويژه با اصل عدم قطعيت هايزنبرگ نفي رابطه عليت نموده و علم را براي مطالعه طبيعت غير ممکن دانسته و آن را يک توهم مي دانستند يعني برداشت هايي که از ذهن آن ها مي گذشت و چه بسا بسيار متفاوت بود .
گروه دوم از جمله انيشتن و ماکس پلانک اصل عدم قطعيت را عدم قطعيت در دانش ما دانسته و عدم قطعيت در طبيعت را قبول نداشتند24و از اين گروه در پاسخ به عدم قطعيت گفتند ذرات بنيادي نه پروتون و نه تونرون است بلکه اين ذرات نيز از ذرات کوچک تر درست شده اند و چون هنوز دنياي آن ذرات کوچک تر کشف کامل نشده است و ممکن است ديگر اصل عدم قطعيت صادق نباشد .
انيشتن در مقاله جداگانه مکانيک کوانتيک را ناقص مي دانست و معتقد بود شانس برجهان طبيعت حاکم نيست و خداوند طاس نريخته است .25
انيشتن مکانيک کوانتومي را مرحله واسطه بين فيزيک کلاسيک و يک فيزيک ناشناخته آينده مي دانست.26
ماکس پلانک در برابر کساني از گروه اول که واقعيت ذرات را هم انکار مي کردند و آن را توهم ذهني (برداشت شخصي)مي دانستند و ذرات اتم را فرض هاي مناسب براي توجيه اتم قلمداد مي کردند مي گويد«اتم ها داراي جرم هستند و همانقدر حقيقي هستند که اجسام آسماني ».27
گروه سوم توجهي به بحث هاي فلسفي نداشته ولي آن ها طبيعت را به عنوان واقعيت مستقل از ادراکات حسي يا تحقيقات قبول دارند .
گروه اول تحت تأثير فلسفه پوزيتويستي حاکم بر محيطهاي علمي بوده اند اگر برخي فلاسفه به ويژه فلاسفه اسلامي که علوم تجربي جديد را مبتني برماهيت جهان بيني مادي دانسته و آن را ادامه علوم تجربي مسلمانان نمي دانند به دليل همين فضا و نگرش بوده است. 28
پي نوشت:
1عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشکي مشهد
hamid-faghfoor-maghrebi@yahoo.com
2ر.ک:روش شناسي مطالعات ديني ، دکتر احد فرامرز قراملکي
3عقل و اعتقاد ديني، مايکل پيتوسون و ..ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني،ص358
4کارل پوپر، شناخت عيني(حدس ها و ابطال ها)ترجمه احمد آرام ص119-135
5اصطکاک اساسي (نقش سنت و ابداع در تحقيق علمي)،توماس کوون، ترجمه شاپور اعتماد
6علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي،ص173
7علم و شبه علم ، ايمره لاکاتوتني ، ترجمه شاپور اعتماد،ص110
8دين شناسي تطبيقي، دکتر محمد جواد باهنر،ص1
Religionsite 9
10در آمدي بر فلسفه دين و کلام جديد، ابوالقاسم فنايي،ص75و74
11نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت، دکتر سيد حسين نصر،ص195-209
12علم و دين، ايان باربور، ترجمه خرمشاهي،ص30
13همان،ص50
ر.ک:علم به کجا مي رود، ماکس پلانک، ترجمه احمد آرام
15جهان بيني علمي، برتراند راسل(فصل محدوديت هاي روش علمي)
16علم و دين ، ايان باربور،ص77
17علم و دين ص90
18علم به کجا مي رود، ماکس پلانک/ترجمه احمد آرام ص64به بعد
19تحليلي از ديدگاه هاي فلسفي فيزيکدانان معاصر، دکتر مهدي گلشني، ص52
20ر.ک آگاهي از ماوراء طبيعت منظري جديد براي گفتگوي علم و دين،هيونگ چويwww.islamset.com
21علم و دين ص191
22همان
23همان ص162
24علم به کجا مي رود، ماکس پلانک/ترجمه احمد آرام،ص46
25ر.ک: تکامل علم فيزيک، فيزيک .و واقعيت/آلبرت انيشتن
26همان
27علم به کجا مي رود، ماکس پلانک/ترجمه احمد آرام ص115و ص249
28ر.ک، معرفت و معنويت، دکتر سيد حسين نصر
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}